معینمعین، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

باران رحمت الهی زندگي ام البنین و رضا

کادوهای عزیزجون و فرشته مهربون و آقاجون

فرشته مهربون برای معین یه بازی خیلی قشنگ آورده بود و وقتی از سرکار اومدم معین با خوشحالی گفت : مامان , ببین فرشته مهربون چه جایزه خوبی برام آورده و حسابی خوشحال بود , دیگه چشمتون بد نبینه شاید روزی ده بار مجبور بودیم باهش بازی می کردیم آخه همش می گفت مامان بیا بازی , بعضی اوقات هم که من میگفتم کار دارم , خودش واسه خودش بازی می کرد و دیگه می تونه تمام حرکت هارو بره  و اعداد روی کارت رو بخوونه   اینم عکس معین بعداز برنده شدن عزیز با دایی حسین برای معین چند تا لباس و چند تا دفتر و یک خمیر بازی فرستاده بود ولی من وقت نمی کردم تا برم از دایی حسین بگیرم تا اینکه معین ماجرا رو فهمید و از روز پنجشنبه گیر داد که بریم خمیر...
19 آذر 1393

نقاشی کودک و محرم

وقتی از سرکار اومدم , جیگر طلا یه برگه رو داد و گفت مامان باید توی این صفحه یه نقاشی از محرم بکشم و خودش هم یه نقاشی کشیده بود که این عکس اش بود گفت اون خیمه اس , اونم حضرت عباسه که من صورتش رو زرد و نورانی کردم منم گفتم قربونت برم نقاشی ات فوق العاده قشنگه ولی معلمت نوشته که باید به کمک مادرتون , نقاشی بکشین بیا با هم پاکش کنیم و دوباره نقاشی بکشیم اونم حسابی خوشحال شد بعد با هم نقاشی رو کشیدیم اینم عکس اش : ولی بیشترش رو معین کوچولو کمک کرد ...
19 آذر 1393

شیرینی پزی معین کوچولو

روزهای شنبه معین کوچولو باید کیک و شیر واسه پیش دبستانی ببره , یه روز که از مدرسه اومد گفت مامان خانومم گفته که این کیک ها مواد شیمیایی داره و باید مامان هاتون براتون کیک درست کنه مامان پدرام برای پدرام کیک درست می کنه و خانومم می خواد بهش جایزه بده , من برای خودت می گم که دوست دارم شما هم جایزه بگیری پس برام کیک درست کن که منم کیک خونگی ببرم مدرسه بر حسب اتفاق همون روز , خاله هدیه یه دستور کیک فنجونی بهم داد و منم تصمیم گرفتم با کمک عزیز دلم اونو درست کنم , آخه عزیز دلم خیلی دوست داره توی کارهای آشپزخونه کمک کنه , خیلی راحت بود , من مواد رو آماده کردم و معین کوچولو اونها رو توی ظرف ریخت و هم زد با این کیک یه آموزش کوچولو هم دید آخه توی د...
19 آذر 1393

روز عاشورای سال 93

امسال هم مثل سال قبل روز عاشورا توی گناباد بودیم خیلی خوب بود معین دوباره نقش رقیه قسمت حضرت عباس رو اجرا کرد , سامان هم نقش سکینه قسمت حضرت علی اکبر رو بازی کرد و محمد جواد هم نقش سکینه قسمت امام حسین رو اجرا کرد و محمدصدرا هم نقش علی اصغر امام حسین رو اجرا کرد , فوق العاده لذت بردیم و همه مون از اجرای خوبشون لذت بردیم انشاا... همه تون از سربازهای امام زمان باشین و خدا پشت و پناهتون باشه راستش پارسال کلی به معین وعده وعید دادم تا بره و نقشش رو اجرا کنه هم قول سک سک رو دادم , هم قول کلی جایزه ولی امسال بدون اینکه من بگم آماده بود تا نقشش رو اجرا کنه , شب قبل مراسم هم رفتیم خونه عمه ( مامان امین آقا ) تا معین با محمدجواد و عمو حسن و آقاجون...
13 آذر 1393

عکس های تولد 5 سالگی

سلام عزیز دلم , ببخشید دیر شد , بالاخره امروز وقت کردم عکسهای تولدت رو بزارم البته بیشتر فیلم گرفتیم و چون حسابی سرم شلوغ بود یادم رفت عکس بگیرم , این عکسهارو هم دایی حسین برات گرفته , دستشون درد نکنه این عکس کیک تولدته , بنظرم که خوشگل و خوشمزه بود انشاا... مهمونهاهم خوششون اومده باشه, شمعاش رو معین جوون انتخاب کرده, خیلی خوشگل بود ولی محمد مهرداد شیطون بلا Angri Bird آبی رو خورده بود برای همین روشن نمیشد و کلی طول کشید تا شمعا روشن بشه بعدش هم که مراسم فشفشه روشن کردن داشتیم اینجا بغل مامان اگه گفتی کیه , بله جیگر طلای طاهره خانوم و عمو مهدی , خوشگل خانوم کنار هم زهرا جوونه که توی بازی فوق العاده اس این شیطون بلا...
13 آذر 1393

مأموریت اصفهان

این اولین بار بود که از قلبم دور می شدم خیلی ناراحت بودم تا الان هر چی مأموریت بهم پیشنهاد می دادن قبول نمی کردم مثلا شیراز , محمود آباد ولی این بار مجبور بودم که برم , خیلی لحظه بدی بود وقتی با معین خداحافظی کردم لباش رو واسم جمع کرد و سعی می کرد که گریه نکنه , ولی خیلی ناراحت بود , منم خیلی ناراحت بودم ولی نشون نمی دادم و همش می گفتم که فردا بر می گردم و شب بغل خودم می خوابی , بالاخره از کوچولوی ناز دور شدم , توی اصفهان که بودم خانوم عصار ( مربی معین ) زنگ زد که معین نیومده پیش دبستانی , فهمیدم که بخاطر نبودم شروع کرده به بهونه گیری و نرفته مدرسه , وقتی مربی اش فهمید من بی اطلاعم گفت معین ناقلا شما رو هم دور زده , معین جوون امسال حسابی...
13 آذر 1393

چند تا عکس قدیمی

طاهره خانوم و عمو مهدی کلی عکس از معین کوچولو توی موبایلشون داشتن که بعضی اونا رو توی این پست گذاشتم, عمو مهدی و طاهره خانوم خیلی لطف کردین که از قلب مامان عکس گرفتین , ممنون اینجا قلب مامان , دو تا دندون جلوش ( از پایین ) در اومده بود و مای بی بی داره , وقتی میخندید دلم میخواست یه لقمه اش کنم , عاشقتم کوچولوی مامان , بوس بوس عزیز دلم در حال هندوانه خوردن , جیگر مامان , عاشق هندوانه است خیلی هندوانه رو دوست داره وقتی که میخواد هندوانه بخوره دیدنی میشه ولی حتما باید تخم هاش رو در بیارم چون اگه بیاد روی زبونش , بدش میاد قلب مامان , همش دور و بر نسخه های تعزیه خوانی آقاجونشه , از کوچیکی هم , همش اونا رو بر میداشت و ال...
12 آذر 1393

ادامه عکس های قدیمی

عزیز دلم عاشق لاک پشت های نینجاست , برای همین براش لئوناردو رو براش خریدیم حالا هرشب اونو بغلش میکنه و باهش میخوابه , خیلی دوستش داره با معین کوچولو رفته بودم پارک و معین جوون با این کوچولو دوست شده بود اینم خلاقیت من به همراه معین توی خونه آقاجون وقتی که آقا رضا ( پسرعموی بابا ) داشتن دستشویی را کاشی می کردن با گل های مخصوص کاشی معین جون به همراه آترین- عزیز دل خودم - ( نی نی خاله آزاده ) معین فوق العاده آترین کوچولو رو دوست داره برای همین همیشه میگه بریم خونه خاله آزاده تا من با آترین بازی کنم جیگر طلای عمه فاطمه و امین آقا ( محمدجواد جان ) به همراه فرشته کوچولوی عمومهدی و طاهره خانوم (محمدصدرای گلم) ...
12 آذر 1393
1